ری گردی درکرونا
به گزارش مجله بوشهری ها، تهران (پانا) - قبلاً اگر جای نشستن نبود، آدم ها برای هم جا باز می کردند. یکی جایگاه اضافه را تعارف می کرد و دیگری بفرما می زد که حالا این طرف میز ما هم خالی است و اگر دوست دارید همینجا بنشینید و غذایتان را بخورید.
به گزارش ایران، این، قاعده غذاخوری های شلوغ بود که آدم ها تقید خاصی برای خلوت کردن و داشتن میز اختصاصی و با فاصله از دیگران نداشتند. حالا اما همه چیز فرق نموده یا بهتر است بگویم کرونا همه چیز را عوض نموده است. آدم ها همان آدم های قبلی هستند که برایشان فرقی نداشت غریبه ای در فاصله یک متری شان بنشیند و غذا بخورد اما دیگر نمی توانند رفتار قبلی را داشته باشند.
بلوار قدس دولت آباد شهرری در بعدازظهر آدینه شهریوری که از داغی کم از مرداد ندارد، چندان شلوغ نیست. هرکه خواسته در غذاخوری های این محله که خوراک ها یا به قول خوشان طعام عربی سرو می نمایند، ناهار بخورد لابد تا ساعت 4 عصر غذایش را خورده و به خانه برگشته و دارد استراحت می نماید. بعضی ها هم البته گذاشته اند خیابان از شلوغی بیفتد و آدم ها پراکنده شوند. ناهار روز آدینه را به هرحال می گردد دیرتر هم خورد. غذاخوری ها که معمولاً داخلشان شلوغ بود، حالا جایگاه های فضای داخلی را جمع نموده اند و فقط بیرون غذا سرو می نمایند که البته امر غیرمعمولی در این خیابان نیست چرا که غذاخوری خیابانی قبل از پاندمی هم در اینجا رواج داشت.
جلوی یکی از رستوران ها میزهای مربع شکل را با فاصله دو متری از هم چیده اند و مشتری ها که تعدادشان زیاد هم نیست مشغول صرف غذا هستند. هر مشتری تازه ای که از راه می رسد، اول موقعیت را ورانداز می نماید و بعد تصمیم می گیرد بنشیند یا نه. زن و شوهری جوان به همراه زنی میانسال از راه می رسند و میزی را که تازه خالی شده برای نشستن انتخاب می نمایند. زن جوان بلافاصله ماسک را برمی دارد و نفسی تازه می نماید. زن میانسال که دو ماسک بر صورت دارد و دستکش یکبار مصرف به دست نموده، به او چشم غره می رود. حالا تا غذا را بیاورند ماسک را درنیاور. زن جوان شانه بالا می اندازد و می گوید:دیگر چه فرقی می نماید؟ آمده ایم بیرون غذا بخوریم دیگر. یا آدم اصلاً نباید بیاید یا اگر آمد، دیگر باید سخت نگیرد. و بعد به نظر برای اینکه حرف را عوض کند ادامه می دهد:راستی مادر فلانی نوبتش شد اما ترسید برود واکسن بزند. می گوید از عوارضش می ترسد. زن میانسال سر تکان می دهد و می گوید:واقعاً چه کاری است؟ نوبت ات شده برو واکسنت را بزن دیگر. زن گنده از چی می ترسی؟ عوارض واکسن مگر از کرونا بدتر است؟! مرد جوان که غذا را سفارش داده، به زن ها ملحق می گردد.
او هم ماسک را برمی دارد و آغاز می نماید به ضدعفونی کردن دست هایش. موضوع صحبتشان عوض می گردد. همان موقع خانواده چهارنفری سر می رسند و میز کناری شان را انتخاب می نمایند. هیچ کدام ماسک ندارند، یعنی اصلاً به نظر می رسد که کلاً ماسک نمی زنند. زن میانسال معذب می گردد و با تردید بهشان نگاه می نماید. زن جوان هم به نظر راحت نمی آید. ماسکش را سریع به صورت می زند. حتی وقتی پیش غذا را برایشان می آورند، بعد از به دهان گذاشتن هر تکه سیب زمینی سرخ شده، ماسک را بالا می کشد و در نهایت با حرص می گوید:اَه، کوفتمان شد.
خانواده چهارنفره که شامل زن و شوهر و دو پسربچه هستند اما عین خیالشان نیست و با بگو و بخند سعی می نمایند اوقات خوشی را بگذرانند.
جلوی باقلوا فروشی های عربی هم نسبتاً شلوغ است مخصوصاً آنها که کنافه و بستنی سرو می نمایند که از دسرهای محبوب این محله است. کنافه های عربی داخل ظروف گرد لعابی روی شعله می چرخند و ترکیب روغن، کره و باقی مخلفات که روی آنها ریخته می گردد، حسابی دل مشتری ها را می برد. مخصوصاً وقتی می دانند سرشیر اعلا لایه میانی دسر محبوب را تشکیل داده و طعم بی نظیری به آن می دهد. این دست شیرینی فروشی ها هم مثل بیشتر غذاخوری ها، ورود به داخل را ممنوع نموده اند و از همان جلوی در به مشتری ها خدمات ارائه می دهند. دیدن و تناول این قسم خوراکی برای مردم بیشتر جنبه سرگرمیی دارد و اوقات خوشی را برایشان فراهم می نماید اما در همان سرگرمی نیم بند هم می گردد اثر اضطراب را در چهره آدم ها دید بخصوص زوجی که کودکی چند ماهه در کالسکه دارند و گرچه از این پا و آن پا کردن زن به نظر می رسد مدتی است برای سرگرمی از خانه بیرون نیامده اند اما حالا هم خیلی بهشان خوش نمی گذرد چون نگران بچه هستند. زن خودش این را به دختر جوانی که از دور برای طفل شکلک درمی آورد و قربان صدقه اش می رود می گوید.
برای آنها که اهل دولت آباد و حومه نیستند، گردش در بلوار قدس بدون سر زدن به دیگر اماکن گردشگری شهرری تکمیل نمی گردد، البته ری گردی برای خودش برنامه درست و حسابی و حداقل 6، 7 ساعته می خواهد اما می گردد جای گردش در تمام اماکن سرگرمیی این منطقه، یکی دو تا را انتخاب کرد و لذت یک سفر داخل شهری را به خود هدیه داد.
چشمه علی که در فاصله ای سه چهار دقیقه ای از بلوار قدس واقع شده، یکی از همین مکان های پرطرفدار است؛ چشمه ای که حالا دو سالی می گردد در تابستان پر آب است و تن گرما زده بچه ها را خنکی می نماید. پارسال تابستان هم برای تهیه گزارش به چشمه علی آمدم. کرونا کمی فروکش نموده بود و اوقات فراغت بچه ها منطقه ها اطراف در این چشمه تاریخی پای قلعه اشکانی و نقش برجسته قاجاری که سال جاری جلویش را نایلون آبی کشیده اند تا ترمیمش نمایند، می گذرد. اطراف چشمه علی از آنچه انتظارش می رود، شلوغ تر است. بعضی با گاز پیک نیکی و زیرانداز و قلیان از راه می رسند و پسربچه ها از ذوق آبتنی، در نیمه راه لباس هایشان را می نمایند و برای مادر پرتاب می نمایند تا خودشان را زودتر به چشمه برسانند. دو سه تا از زرنگ ترها از کوه سنگی بالا رفته اند و حالا از آن بالا پیروزمندانه بقیه را نظاره می نمایند. قالی های شسته شده بر دامنه تپه سنگلاخی زیر آفتاب خشک می شوند و تصویری خوشایند مقابل چشم بیننده پدید می آورند. انگار نه انگار که کرونا دو سال سایه اش را همه جا پهن نموده و با لجاجت خودنمایی می نماید. برای عشاق چشمه علی چیزی عوض نشده. بچه ها با ذوق توی آب بالا و پایین می پرند، به هم آب می پاشند و صدای جیغ و خنده شان فضا را پر می نماید. آدم پیش خودش خیال می نماید خب زندگی همین است دیگر. دوست داری تصور کنی اتفاق بدی برای هیچ کدامشان نمی افتد. دارند بازی می نمایند و برای بچه های به این سن چه چیزی مهم تر از بازی وجود دارد؟
مردی شصت و چند ساله با یک نایلون میوه که به مچش قلاب نموده، دیواره سنگی را می گیرد و بالا می رود. وسط راه ماسک پارچه ای مشکی را گاهی پایین می دهد و نفس می گیرد. تیپ معمولی دارد با کفش های نوک تیز مردانه که به هیچ اسم مناسب بالا رفتن از کوه نیست اما مرد به نظر احساس سختی نمی نماید. می گردد اینجور تأویل کرد که راهش را بلد است. من خیال می کنم در کودکی مثل همین پسربچه های تیز و چابک، کوه سنگی را می گرفته و بالا می رفته که اینجور به سنگ سنگش آشناست. چشم من تا بالای کوه تعقیبش می نماید. مرد وقتی آن بالا می رسد دست را به عادتی مرسوم بالای پیشانی سایه بان می نماید و لابد لبخند می زند. این را به فال نیک می گیرم. این روزهای سخت تمام می شوند.
منبع: خبرگزاری پانا