رسالت قلم در جامعه شبکه ای، ارجاعات متن را پیچیده تر کرده است
به گزارش مجله بوشهری ها، سرویس استان های خبرنگاران : قلم جایگاه سترگی دارد، آنقدر که حتی خالق هستی در آخرین کتاب آسمانی، با آوردن این آیه مقدس؛ ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ بدان سوگند می خورد. بی شک این آیه منزلت و شأن قلم را در نزد معبود یکتا به همگان متذکر می شود.
چهاردهم تیرماه، روز خاصی است، روزی است که در تقویم رسمی کشورمان به نام قلم آراسته شده است تا تداعی گر نقش سازنده قلم در جهت دهی افکار و اذهان عمومی و دانایی افزایی و آگاهی بخشی جامعه باشد. شاید برخی نامگذاری این روز را صرفا یک اقدام نمادین بدانند؛ اما در مقابل، افرادی هستند که این نامگذاری را سرآغازی برای روشنگری و تبیین جایگاه قلم و اهالی آن در عصر مدرنیته که همه چیز در سیطره و مسحور تکنولوژی است، می دانند.
عصری که به هوش مصنوعی مجهز شده و رشد شتابنده فناوری اطلاعات، در پی مقهور کردن قدرت قلم و نقش سازنده اصحاب قلم در افزایش داده های بشری و انتقال و ذخیره اطلاعات است. هرچند در این عصر، قلم همچنان نماد تفکر و آگاهی است؛ قلمی که برساخته اندیشه ای صائب و ذهنی آگاه، صاحب دانش و جست وجوگر است؛ اما می طلبد در چنین شرایطی رسالت تازه ای به دیگر کارکردهای قلم افزوده شود.
در این میان، اسماعیل حسام مقدم، نویسنده و جامعه شناس بوشهری بر این باور است که اگر پیش از این در دوران کلاسیک و مدرن، اهالی قلم در پی افسون زدایی از مردم عام گرفتار در نظام های دیکتاتوری بودند، حال با افسون زدگی تازهی به عقیده داریوش شایگان روبرو هستیم که تکنولوژی و فناوری در حال تهی کردن ابنای بشر از وجوه انسانی و سربرآوردن هوش مصنوعی و هجمه مفرط فضای مجازی است که این فضای زیستی به شدت مورد مخاطره قرار گرفته است و به همین دلیل بایستی از شکل دیگری از رسالت قلم و اهالی قلم گفت.
این نظر بهانه ای شد تا به مناسبت 14 تیر، روز قلم با حسام مقدم که مسئولیت هایی چون دبیری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات استان بوشهر، عضویت پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران و صاحب امتیازی و مدیرمسئولی گروه مطبوعات و انتشارات هامون را عهده دار است، گپ و گفتی را در خصوص جایگاه قلم و کارکرد اهالی آن در عصر مدرنیته داشته باشیم.
-به نظر شما نامگذاری روز قلم در تقویم رسمی کشور چقدر در تبیین جایگاه قلم تاثیرگذار بوده است؟
اساسا فرهنگ نامگذاری (نومینالیسم) در جوامع برای ایجاد فرهنگ پذیری افراد مورد بهره برداری قرار می گیرد و نامگذاری روزها در تقویم هم ساده ترین کنشی است که در این زمینه رخ می دهد. به تبع به دلیل ژرف بودن ساحت فرهنگ در جوامع انسانی، لاجرم باید از طریق واژگان و نام ها، این ساحت را در سطح جامعه نمایان کرد. در این میان، ساده ترین شکل بازنمایی می تواند همین نامگذاری یک روز در تقویم باشد که کاملا شکلی نمادین دارد.
این نامگذاری، می تواند آغاز یک روند و فرآیند باشد یا حتی می تواند انتها یک فرآیند تاثیرگذار فرهنگی باشد. به این معنی که نامگذاری در یک پیوستار و یک فرآیند باید تعریف شود و نه اینکه یک نقطه باشد و در جایی از صفحه تقویم گذاشته شود و تمام! نامگذاری روز قلم نیز باید با این ایده همراه باشد که فرآیندی از جریانات و اقدامات یا با این روز آغاز شود یا تداوم یابد یا حتی انتها گیرد. به نظر می رسد که در جامعه ایران، این اقدام نمادین برای نامیدن روز قلم، صرفا یک نقطه باشد و نه قبل و نه بعد از آن نباید منتظر رخدادی ماند.
درصورتی که یک نامگذاری در لحظه ای از تاریخ می تواند به گمان آلن بدیو (فیلسوف معاصر فرانسوی) مبدل به رخداد- حقیقت شود و به ناگاه نوری و روشنایی بزرگی را ایجاد کند. حال شک و ظن من این است که این نامگذاری روز قلم، می تواند کدام رخداد-حقیقت را در جامعه ایرانی روشن و نورانی کند؟ در طول این سالیان، شاهد این رخداد-حقیقت نبوده ایم و صرفا قلم و بزرگداشت جایگاه قلم به برنامه های مناسبتی فروکاسته شده است. از این رو، به گمان من این نامگذاری بیشتر وجهی تزئینی دارد که هنوز به جایگاهی برای تبیین جایگاه قلم و اهالی آن در جامعه منجر نشده است.
-در عصر حاضر قلم و اهالی آن تا چه میزانی توانسته اند به رسالت خود عمل کنند؟
ببینید وقتی از قلم حرف می زنیم، دو معنا در دو ساحت می توان از آن برداشت کرد؛ یکی همان برداشت متداول از قلم و اصحاب قلم است که یک گروه حرفه ای را که با نوشتن امرار معاش می کنند، دربر می گیرد به خصوص در قرن بیستم، می شود نمونه های بسیار درخشانی از این اهالی را در ایران و جهان معرفی کرد و درباب کاری متعهدانه و تاثیرگذار آنها حرف زد. چه اینکه آنتونیو گرامشی از این افراد قلم به دست به عنوان روشنفکران ارگانیک یاد می کند که چگونه می توانند در روبروه با هژمونی ساختارهای قدرت مسلط، شکل دیگری از آگاهی و اندیشه را در سطح جامعه نضج و نما بدهند. این تیپ از اهالی قلم، بزرگ ترین رسالت خود را ساخت اندیشه و ترویج اندیشه ورزی در میان گروه های اجتماعی تحت سلطه مختلف می دانست و همواره در کشمکش با نهادهای قدرت مسلط بود.
البته این شکل از کار قلم و اهالی قلم همچنان نیز در همه کشورهای جهان که به گونه ای با سلطه و هژمونی سخت اداره می شوند، محلی از اعراب دارد و نقشی اجتماعی تعهد روشنفکری از آن قابل برداشت است؛ اما شکل دومی از کار و رسالت قلم که به خصوص در قرن تازه با آن روبرو هستیم، در آن، غالب افراد و ابنای بشر به عنوان اهالی قلم، به تولید متن (در انواع مختلف نوشتاری، گفتاری، مناسکی، تصویری، شنیداری، حرکتی، چند رسانه ای، محیطی و...) پرداخته و به نوعی همگان در حال تولید و مصرف متن های متکثر و متنوع هستند.
به گمان داریوش شایگان، در جامعه ای با هویت های چهل تکه، با سطوح متعدد آگاهی روبرویم که همگی در حال آفرینش متن هستند؛ به گونه ای که می شود یک آش شله قلمکار از متن ها و قلم ها را مشاهده کرد. در این فضای آشوبناک از تولید متن، با حجم بزرگی اطلاعات و داده ها روبرویم که طبقه بندی کردن آنها به کاری بسیار سخت و پیچیده می ماند که نیاز به تکنولوژی های پیشرفته هوش مصنوعی و واقعیت های مجازی دارد.
حال اگر بخواهم از رسالت قلم در این جهانی پیچیده و سرشار از متن های فرا واقعیت (هایپر-رئالیتی) در شبکه های اجتماعی مجازی بگویم، دیگر آن رسالت های کلاسیک و مدرن برای اهالی قلم را نمی شود مدنظر گرفت که بایستی به فقدان یا فقر آگاهی توده و عموم مردم دست به انتشار و پراکنش دانش و بینش می زدند، بلکه در دوره اخیر کار و رسالت آن، روشنفکری در نجات و رهایی توده و عموم مردم از حجم بزرگ اطلاعات و داده هایی است که به راحتی می توانند عموم مردم را منقاد خود کنند و آنها را در بند و انقیاد تکنولوژی های زیستی، وادار به مصرف نمادین چیزهایی کنند که هیچ وقت نیاز انسانی نبوده اند.
رسالت قلم در دورانی که تکنولوژی به گمان مارتین هایدگر، تبدیل به ساحت و مؤلفه ای هستی شناسانه از ذات بشر می شود و او را به سمت دیکتاتوری های رسانه ای، دستکاری های ژنتیکی، واقعیت های مجازی، هوش مصنوعی، تغییرات اقلیمی و گرمایش زمین و... سوق می دهد، توجه و تذکر به برساخت اندیشه معطوف به اخلاق زیستی است.
-اشاره کردید اندیشه سازی یکی از مهم ترین رسالت های قلم است، آیا این رسالت در عصر حاضر هم کارایی لازم را دارد؟
ببینید مقتضیات جامعه شبکه ای در عصر اطلاعات به گمان مانوئل کاستلز، لاجرم رسالت قلم را از آن مباحث کلیشه ای، به سطحی دیگری از تعهد اجتماعی سوق داده است که به نوعی با موجودیت انسان گره خورده است. اگر پیش از این در دوران کلاسیک و مدرن، اهالی قلم در پی افسون زدایی از مردم عام گرفتار در نظام های دیکتاتوری بودند، حال با افسون زدگی تازهی به عقیده داریوش شایگان روبرو هستیم که تکنولوژی و فناوری در حال تهی کردن ابنای بشر از وجوه انسانی و سربرآوردن هوش مصنوعی و هجمه مفرط فضای مجازی است که این فضای زیستی به شدت مورد مخاطره قرار گرفته است و به همین دلیل بایستی از شکل دیگری از رسالت قلم و اهالی قلم گفت.
-برخی می گویند رشد سریع فناوری اطلاعات منجر به کمرنگ شدن نقش قلم در ذخیره سازی و انتقال اطلاعات شده، آیا این نظر درستی است و به معنای این است که قلم مقهور تکنولوژی شده؟
خب، توأمان و همزمان با تغییر و دگردیسی در شکل و ساختار دیکتاتوری اطلاعات، برساخت اندیشه در اهالی قلم نیز باید دچار دگردیسی شود، حال اینکه به عقیده، من این دگردیسی در اذهان اهالی قلم به طور ناخودآگاه رخ می دهد، زیرا همه کنشگران اندیشه ساز در اهل قلم به نوعی میراث دار پیشینیان خود هستند و دارای ادراکی بینانسلی هستند، بنابراین با داشتن این شکل از دانش و بینش، می توانند براساس آن اندیشیده های پیشین، شکلی از اندیشه رهایی بخش را پیشنهاد دهند و درباره آن به تولید متن بپردازند.
اذهان این اندیشه ورزان اهل قلم به گونه ای بایگانی و آرشیو منظمی از اندیشه ها و ایده ها و رویاهای و تخیلات پیشینیان را گرد آورده و مبتنی بر این بایگانی تخیلات، می توان از چنبره بسیار سنگین انفجار اطلاعات راهی به رهایی جست. آنچه در نظام های کنونی فناوری های اطلاعات را بر انسان ها مسلط کرده، داشتن ساختار منسجم از اطلاعات نامتناهی است و آنچه در مقابله با این شرایط باید اهالی قلم درنظر داشته باشند، شکل و صورتی از گردآوری و نظم در میراث بشری است که در کوتاه ترین زمان ممکن بشود از طریق مطالعات بینارشته ای و میان رشته ای از آن بهره برد.
به عقیده میشل فوکو، اندیشه ورزی در دوره معاصر خود را در مطالعات انسان شناختی، تفکر انتقادی و نقد ادبی متجلی ساخته است که همه این سه گونه مطالعات را می توان در بینارشته ای مطالعات فرهنگی (cultural studies) پی گرفت.
-اما در دوره کنونی که نیاز است قلم پایدار تر و اندیشمندانه تر بنویسد، اغلب نویسنده ها به جای اندیشه ورزی در پی پیچیده نویسی هستند، چرا؟
داستان پیچیده نویسی و کشمکش هایی که بر سر آسان نویسی/ پیچیده نویسی همواره بوده، هیچ وقت انتهای ندارد و این کشاکش آرا همچنان نیز ادامه دارد. ژانرها و شکل ها و سبک های متعدد و متنوعی در نویسندگی وجود دارد که در برخی اوقات نسبت به پیچیدگی یا سهولت موضوع مورد نگارش، یکی از این شیوه ها و اسلوب انتخاب می شود.
از دید من، در اینجا نمی شود معیار یگانه ای را به عنوان یک قاعده کلی و جهان شمول برگزید و به صورت بخشنامه ای (مانند تجربه سبک های ادبیات رئالیسم- سوسیالسم در دوران استبداد سرخ استالین در شوروی) به اهالی قلم حقنه کرد؛ اما نکته ای در پیوند با پاسخ هایی که پیش از این دادم باید بگویم و این نکته آن است که متن ساده و بدون ارجاع در قرن تازه از معنا ساقط شده است و غالب متن های تولید شده دارای ارجاعات متنوع به دیگر متن ها هستند. بنابراین خواه ناخواه این ارجاعات بینامتنی، لاجرم متن را پیچیده تر می کند.
-پیچیده نویسی آیا تبعاتی هم برای اهالی قلم داشته؟
طبیعی است اهل قلم دیگر آن تصور ساده و خطی را نمی تواند در باب رسالت اندیشه سازی و ترویج اندیشه رهایی بخشی خود را در افق کنشمندی شان داشته باشد، چون مسائل جهان امروز و شکل چندساحتی دوره معاصر، اهل قلم را به سمت سیالیت و سیاریت در اندیشه ورزی سوق می دهد که همین شکل چندساحتی از برساخت تفکر و اندیشه، خود بارقه هایی از پیچیدگی را به همراه دارد. به گمان من، ماجرای اندیشیدن و تولید اندیشه و کنش اجتماعی در چند دهه اخیر، خیلی حساس و حیاتی شده و نمی شود با ساده سازی، به همه وجوه مسئله اندیشید.
-فکر می کنید اصحاب اندیشه ورز قلم چقدر در جریان سازی در جامعه و هدایت آن به سمت دانایی و خردورزی تاثیرگذار بوده و هستند؟
در این جا باید به دو کارکرد متفاوت اهالی قلم در دو دوره تاریخی مختلف اشاره کنم، بی شک اگر به کارکرد روشنگرانه اهالی قلم در نقش اول اشاره کنیم، بزرگ ترین تجربیات مقاومت و آفرینش را در جامعه و فرهنگ ایران از صدر مشروطیت تا به اکنون می توانیم مثال بزنیم و همچنان نیز این کارکرد دارای نشانه های درخشانی است که حتی در دشوارترین لحظات، اندیشه های مشعشع و رهایی بخشی از درون این قلم ساطع می شود که امید را حفظ می کند؛ اما اگر درباب وجه دوم کارکرد اهالی قلم در دهه های اخیر اشاره کنم به غیر از چند تجربه، هنوز به شکلی گسترده تبدیل به ادبیات مقاومت در برابر عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات شبکه ای نشده است.
جامعه اهل قلم ایران از میانگین جهانی این کارکرد اخلاق زیستی عقب تر است و همچنان نیاز به تولید اندیشه و انباشت تجربه اندیشه ورزی دارد. به تبع اندیشه ورزی اهالی قلم پس از رخدادهایی مانند دستکاری ژنتیک، گرمایش زمین، تغییرات اقلیمی، تلسکوپ جیمز وب، متاورس، کریپتوکراسی ها، واقعیت مجازی، اخلاق زیستی، زیست-سیاست، نا جنبش های اجتماعی، هوش مصنوعی، شبکه های مجازی اجتماعی و... باید با شکلی از بازاندیشی و بازنگری و بازتابندگی، مکانیزم های اندیشه ورزی خود را دچار دگردیسی کند و همچنین شیوه ها و شمایل و اسلوب پیوند و لینک با جامعه و عموم مردم را نیز مورد بازخوانی و بازنویسی قرار دهد.
-از دید شما اهمیت قلم در چیست که این گونه در دین و علم بدان تأکید شده است؟
قلم به مثابه نمادی از تمایز انسانیت از حیوانیت یا فرهنگ از غریزه است. بی شک هر دو نهاد دین و علم در نسبت بین فرهنگ و غریزه دارای مباحث متعددی هستند که به گونه ای معرفت شناسی هر کدام از نحله های علمی و دینی برهمین معیار نسبت بین انسانیت و حیوانیت یا بین فرهنگ و غریزه برساخته شده است؛ اما به عقیده من در کنار این دو نهاد، در صد سال اخیر به طور خاص نهاد سومی هم صورتبندی گفتمانی شده که همان ادبیات است.
ریچارد رورتی معتقد بود ما در جهان با سه الگوی رستگاری روبه رو هستیم: الگوی رستگاری دین، الگوی رستگاری علم و بالاخره الگوی رستگاری ادبیات و هنر. بدیهی است الگوی سوم همان الگوی ادبیات و هنر است که ریشه در یک رابطه غیرشناختی با انسان های ناشناخته دارد. زمانی که یک قطعه شعر یا رمان می خوانیم یا به تماشای یک فیلم می نشینیم با انسان هایی آشنا می شویم که آن ها را نمی شناسیم، اما درد و رنج آنها را حس می کنیم و می فهمیم. از این رو، موقعیت ها و شرایط هایی همچون عاشقی، دردمندی، تنهایی و ازهم گسیختگی را می شود در ادبیات تجربه کرد. ادبیات ما را به رستگاری نهفته در درون ادبیات دعوت می کند.
به باور رورتی، وظیفه اهل قلم، بازخوانی کردن ادبیات، ابداع کردن شعر و احیا کردن رمان، سینما، نقاشی و تئاتر است در کنار اندیشه های دینی، سیاسی، فلسفی و علمی. ازهمین رو معتقدم که خوانشی که از زاویه ادبیات نسبت به اهل قلم می توان کرد، بسیار می تواند در دوران اخیر به یاری بشتابد و به خود شکل اجتماعی تری بگیرد. جامعه امروز ایران به گفت وگویی گسترده در تمامی زوایای حیات فکری، اجتماعی، فرهنگی و... خود نیازمند است. ازهمین رو اهل قلم در زمانه و زمینه ایران معاصر، بیش از آنکه به سمت و سوی دیگر نهادهای موثر پیش بروند، می بایست به سمت ادبیات و توسعه روایت های انسانی گام نهند.
- پس با این اوصاف، قلم می تواند در هدایت جامعه نقش شگرفی را برعهده داشته باشد، درست است؟
در پاسخ به این پرسش باید به همان نقطه اول گفت وگو بازگشت. این بازگشت و ارجاع به آنچه اندیشیده شده و بازاندیشی مداوم باید به عنوان یکی از روش های اهالی قلم مدنظر قرار گیرد که بتواند راه سعادتمندی جامعه را ترسیم کند. مسائل و چالش های بسیار پیچیده و چندوجهی بر سر راه ملت ها قرار گرفته است و ملت ایران نیز در طی مسیر خود به سمت رشد و شکوفایی از این موانع بسیار پیچیده برکنار نبوده است، بنابراین متوجه بودن و متذکر بودن نسبت به پیچیدگی راه می تواند در صورت بندی گفتمانی اندیشه های اهل قلم یاری رسان باشد. از این رو، اهل قلم باید این توان را داشته باشند که به باور داریوش شایگان با بیست دهان سخن بگویند و گوش هایی داشته باشند که صداهای بسیار متکثر و متنوع را نیز بشنوند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران