روایتی از یک مرگ بسیار آرام توسط یک فیلسوف

به گزارش مجله بوشهری ها، کنار آمدن با از دست دادن عزیزان و سوگ آن، همیشه موضوع چالش برانگیزی بوده است. بسیاری از آثار ادبی و هنری ثمره ی این سوگ بودند؛ اما در موقعیتی که مرگ عزیزان بر اثر بیماری یا علل دیگری قابل پیش بینی است شرایط تراژیک تری ایجاد می گردد. در این شرایط افراد برای بازه ی طولانی تری با امیدها و ناامیدی هایشان، مرور خاطرات و مسائل دیگر دست به گریبان هستند. کتاب مرگ بسیار آرام نوشته ی سیمون دوبووار هم نتیجه موقعیتی مشابه است. این کتاب در سال 1964 به چاپ رسید و در آن دووبوار به توضیح روزانه شش هفته ی پایانی زندگی مادرش می پردازد. تفکر درباره این حقیقت و مرور زندگی مادرش، همچنین تجربه زیست مشترکش با او موضوع کتاب مرگ بسیار آرام است. در این کتاب همراه با دووبوار تجربه شخصی او را از مرگ عزیزان مرور می کنیم و متوجه حقایق تلخ قابل تعمیم در آن می شویم.

روایتی از یک مرگ بسیار آرام توسط یک فیلسوف

وقتی عزیزی می میرد، ما بهای زنده ماندن را با هزار تأسف و حسرت می پردازیم

در ابتدای داستان متوجه می شویم مادر نویسنده که تنها زندگی می نماید به علت شکستگی استخوان لگن به بیمارستان منتقل شده است. پس از مدت کوتاهی تعیین می گردد که وی مبتلا به سرطان است و مدت زیادی زندگی نخواهد کرد. در این کتاب، از همان سطرهای ابتدایی با توصیفاتی بسیار دقیق، حتی از لحظاتی که راوی در آن ها حضور نداشته، روبرو می شویم. راوی تک تک صحنه ها را با توجه به شنیده هایش دوباره و دوباره تجسم نموده و به احتمالات و رنجی که مادرش متحمل شده فکر می نماید. فعلی رنج آور که همه ی ما هنگام از دست دادن عزیزان مرتکب می شویم.

دو ساعت تمام کف اتاق سینه مال خزیده بود تا به تلفن برسد. از یکی از دوستانش خانم تاردیو خواسته بود دستور دهد در اتاقش را بشنمایند.

دوبووار همیشه در طول زندگی خود دوگانه ای از عشق و نفرت نسبت به مادرش حس نموده است. همین مسأله باعث می گردد که از حجم اندوهش نسبت به شرایط متعجب گردد. او نگاه خود را به عنوان دختری که مادرش چندان هم دوستش ندارد، به این بیماری و مرگ بیان می نماید و در این خلال به زندگی مادرش و تجربه زیست مشترکشان فکر می نماید. به عقده هایی که در زندگی مادرش حضور داشتند و در زندگی آن ها نمود مجدد پیدا کردند. شیوه تفکر و مرور این مسائل در ذهن دووبوار و توضیح آن ها یادآور جمله ای از یچورین، شخصیت اول کتاب قهرمان دوران است که می گفت: در وجود من دو نفر نهفته اند. یکی به تمام معنی زندگی می نماید و دیگری می اندیشد و درباره اولی قضاوت می نماید.

این افکار یاریی به کم شدن درد و رنج از دست دادن مادر برای دوبووار نمی نماید اما به او یاری می نماید تا بتواند به مرحله پذیرش مادرش، آن گونه که بود و با تمام کاستی ها، برسد. در این کتاب و در خلال این شش هفته دوبووار عشق درونی خود را به مادرش کشف می نماید. عشقی که زیر سایه نفرتی که اغلب نسبت به مادرش داشت فراموش شده بود.

هراس از مرگ

راوی نقل می نماید که هرچند مادر او مذهبی بود اما از مرگ هراسی غریزی داشت. خواب های او گواهی بر این موضوع بود:

مادر راوی زنی مذهبی بود و اختلافات فراوانی با دوبووار داشت. اعتراض ها بر عقاید دوبووار در میان خانواده آن ها او را آزرده می کرد و به گفته دوبووار چندین سال از زندگی او را با شکنجه ها و آزارهایش از او گرفته بود اما در نهایت تغییراتی که ضمن مرگ بر رفتار مادرش عارض شده، بیش از همه مایه تأثر راوی است. او تصمیم گرفته بود برای خودش زندگی کند و با این حال برای دیگران دغدغه خاطر مداومی داشت.

با این همه او زنی عاشق زندگی بود که از دیدن علاقه اطرافیانش به خود، به وجد می آمد و با شوق زیاد توضیح محبت های آن ها را به خودش بارها و بارها برای دیگران تعریف می کرد. شور و شوق او برای زندگی و کوشش برای کسب درآمد و فعالیت پس از فوت همسری که برای او هیچ پولی باقی نگذاشته بود را می توان در سطور زیر دید:

پس از مرگ پدرم با جسارتی شگفت آور برگی از زندگی را ورق زده بود. از آن فقدان، اندوهی جانکاه داشته ولی در گذشته خود گرفتار نشده بود. او از آزادی بازیافته برای ایجاد زندگی موافق با ذوق و سلیقه اش استفاده نموده بود.

این زن در تمامی روزهای باقی مانده از عمرش که در بیمارستان با درد و رنج فراوان سپری می شد تمام کوششش را می کرد تا از هر لحظه برای زیستن استفاده کند و هنگامی که روزی را به استراحت می گذراند از هدر رفتن فرصت هایش برای زندگی مکدر می شد.

زندگی با رنج یا مرگ؟

در بخشی از کتاب با پزشکی روبرو می شویم که برای شست و شوی معده و عمل جراحی مادر راوی اقدام می نماید. بارها راوی و خواهرش از خود می پرسند اگر حالش خوب نمی گردد همه این ها به خاطر چیست؟ در جایی خواهر نویسنده با مشاهده درد و رنج مادرش می گوید که کاش اگر بهبودی در کار نیست بگذارند تا راحت و آرام بمیرد و رنج کمتری متحمل گردد. حتی یکی از پرستارهای بیمارستان هم به آن ها توصیه می نماید تا اجازه انجام عمل جراحی را ندهند زیرا باعث تداوم رنجی بی فایده برای مادرشان خواهند شد. در این بخش ها ما چهره ای سرد و بی احساس از پزشکانی می بینیم که از دیدگاه نویسنده به کار خود مانند وظیفه نگاه می نمایند. وقتی دوبووار ناباورانه از یکی از آن ها می پرسد چه لزومی به شست و شوی معده مادرش و اعمال درد و رنج فراوانی به او بوده در حالی که او بهبود نخواهد یافت؟ و در برابر با چهره سرد پزشک روبرو می گردد که پاسخ می دهد: چون این کار باید انجام می شد.

در سوی دیگر این داستان مادر نویسنده واقع شده است که برای هر لحظه زیست بیشتر می جنگند و کوشش می نماید تمامی دقایق باقی مانده را زندگی کند. او نمی خواهد حتی یک لحظه را به خاطر استراحت و خواب از دست بدهد.

زندگی با رنج و یا مرگ؟ این پرسشی است که نویسنده پس از خواندن این کتاب در ذهن شما شکل می دهد و پاسخ به آن را به خود شما وامی گذارد.

درباره نویسنده

سیمون دوبووار نویسنده ی این کتاب یک فیلسوف اگزیستانسیالیست است. او تأثیرگذارترین متفکر فمینیست قرن بیستم، رمان نویس، فعال سیاسی و فیلسوف بود. کتاب معروف او جنس دوم به عنوان مانیفست فمینیسم شناخته می گردد.

او در سال 1908 در یک خانواده کاتولیک به جهان آمد. خانواده ای که بعد از جنگ جهانی اول بخش عظیمی از ثروت خود را از دست داده بودند. از دیدگاه بسیاری وقایعی که برای خانواده دوبووار رخ داد در شکل گیری رابطه او با ژان پل سارتر، دیگر فیلسوف عظیم اگزیستانسیالیست در آن دوران، مؤثر بود. رابطه ای که بر پایه آزادی رادیکال و صداقت بنا شده بود و با وجود دیدارهای روزانه آن دو، هرگز به ازدواج یا داشتن فرزند منجر نشد. او که در دانشگاه سوربن فرانسه فلسفه خوانده بود در سال 1929 به همراه سارتر در آزمون تدریس فلسفه شرکت کرد و به عنوان جوان ترین فرد در این آزمون پذیرفته شد. از دیدگاه بسیاری در کتاب مرگ بسیار آرام نگارش و روایت صادقانه دوبووار بیش از هر کتاب دیگری قابل مشاهده است.

سیمون دوبووار در سال 1986 در سن 78 سالگی و بر اثر ذات الریه از جهان رفت و در کنار سارتر به خاک سپرده شد.

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 21 مهر 1399 بروزرسانی: 21 مهر 1399 گردآورنده: bushehrherfa.ir شناسه مطلب: 1124

به "روایتی از یک مرگ بسیار آرام توسط یک فیلسوف" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایتی از یک مرگ بسیار آرام توسط یک فیلسوف"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید